اطلاعات تماس

09155122338

نام : حمید

نام خانوادگی : محیب ازغندی

نام پدر : ---

توضیحات :

حمید محیب ازغندی وقتی کودکی شش و نیم ساله بود با اصرار عمویش و تلاش های پدرش، راهی مدرسه نابینایان تهران شد. کودکی با این سن و سال که هنوز شهر را ندیده بود، باید دلتنگی‌های مادرش و جدایی از همه علاقمندی‌هایش در روستا را تحمل میکرد.
راه رشد و تعالی را از همان مدرسه آغاز کرد و شاگرد ممتاز در دوران تحصیل، کسب رتبه ۴ کنکور کارشناسی ارشد، کسب بهترین نمره پایان نامه از دانشگاه فردوسی مشهد در رشته تحصیلی اش و اتمام تحصیل در مقطع دکتری نتیجه زحمات و پشتکار بی اندازه اوست. ازغندی در سال ۱۳۶۲ متولد و اکنون سی پنج بهار از زندگی‌اش گذشته و به درخت تناور و پر ثمره تبدیل شده است. امید است در آینده نزدیک به شخصیت کارآمد برای ایران باشد.

مصاحبه ای کوتاه از این افتخار آفرین ازغند عزیزمان:

* لطفاً خودتان را معرفی کنید و درباره ازغند و مه ولات بفرمایید.

محیب ازغندی: حمید محیب ازغندی هستم دانشجوی دکترای رشته تاریخ فرهنگ و تمدن ملل اسلامی. سال ۶۲ در روستای ازغند مه ولات متولد شدم. سومین فرزند از ۵ فرزند هستم که من و دو خواهر بزرگترم به صورت مادرزادی نابینا هستیم.
در مورد اسم من محیب احتمالاً مجیب بوده و نقطه زیر جیم افتاده و به صورت ح شده است.
ازغند هم در تقسیمات کشوری به عنوان یک واحد شهری کوچک معرفی شده است. فاصله آن تا مشهد مقدس حدود ۲۰۰ کیلومتر است. اصلی‌ترین شغل اهالی ازغند هم اکنون کاشت و برداشت زعفران است. ولی به دلیل فقدان آب این محصول آسیب دیده است.
مردم تربت حیدریه و مه ولات و ازغند در تاریخ به انسان‌های صبور، حلیم و بردبار، قانع و دارای پشت کار و مجاهدت فراوان توصیف شده است.

* از دوران کودکی تان بگویید.
محیب ازغندی: اگر شرح حال “طه حسین” در کتاب “آن روزها” را مطالعه کنید متوجه می شوید که همه نابینایان سالهای آغازین کودکی مشترکی دارند یعنی تا زمانی که در جمع نابینایی نباشند خیلی وقت ها متوجه مشکل بینایی شان نمی شوند. مثلا هنگامی که من با دوستان هم سن و سالم برای بازی بیرون میرفتیم پیش می آمد که در مورد چیزهایی مثلا پرنده ها یا اشیایی صحبت کنند که برای من جالب بود اما با اینکه در همان حوالی من بود نمی دانستم که چیست و چگونه است و دلیل آن را هم متوجه نمیشدم. در ۶ سالگی تا حدودی متوجه مشکل بینایی ام شده بودم اما قبل از آن، که متوجه این مسئله نبودم در همه بازیهای دوستانم شریک میشدم و همه کارهایی که آنان انجام می دادند من هم انجام می دادم. البته قطعا دوستانم در جریان مسئله من بودند اما آگاهانه یا ناآگاهانه بگونه ای رفتار می کردند که متوجه مشکل بینایی ام نمیشدم. این مسائل گذشت تا اینکه به مدرسه رفتم. در مدرسه (اگر روش تدریس درست باشد) با یک کودک نابینا طوری برخورد میشود که کم کم و به تدریج بفهمد که از یک سو چنین مشکلی دارد و از سوی دیگر بداند که این مشکل خیلی بزرگ نیست و برای تحصیل یا هرکار دیگری که بخواهد در زندگی انجام دهد، ممانعت ایجاد نمیکند.

* با شما در مدرسه اینطور برخورد شد؟
محیب ازغندی: دقیقا. مدرسه ای که من در تهران دوران ابتدایی ام را در آنجا سپری کردم (مدرسه شهید محبی) در آن زمان بهترین مدرسه نابینایان در ایران بود. به روزترین روش های تدریس در آنجا بکار گرفته میشد و علاوه بر آن معلمان هم افراد باتجربه ای بودند به عنوان مثال معلم کلاس اول من در سال ۷۰، هجده سال سابقه تدریس داشت.

* چه طور شد که به مدرسه رفتید؟
محیب ازغندی: توی روستایی که ما زندگی میکردیم (ازغند مه ولات) فقط خانواده ما فرزند نابینا داشت. در روستای کناری ما هم خانواده ای بود که یک پسر نابینا داشتند و او به مدرسه رفته بود و پدر من با پدر آن پسر دوست بود. از سوی دیگر عموی من که همان سالهای ۶۷-۶۶ در دانشگاه اصفهان دانشجو بود، بر درس خواندن من و خواهرانم تاکید ویژه ای داشت و همیشه به پدرم گوشزد میکرد که ما باید درس بخوانیم تا بتوانیم زندگی خوبی برای آینده خود فراهم کنیم. لذا با اطلاعاتی که دوست پدرم در اختیار عمویم قرار داد و با پیگیری ها و تحقیقات ایشان بالاخره مدرسه شهید محبی برای تحصیل من انتخاب شد و من سال ۶۹ در ۶٫۵ سالگی به تهران رفتم.

* شما خودتان به مدرسه علاقه داشتید یا به اجبار والدین رفتید؟
محیب ازغندی: چون برای رفتن به مدرسه باید از خانواده ام، از محیط زندگی ام، از دوستان و همبازی هایم جدا میشدم و به یک مکان بسیار دور که هیچگونه آشنایی نداشتم، میرفتم، محیط جدیدی که نظام مند بود و قانون داشت و باید همه قوانین به خوبی و درستی رعایت میشد و علاوه برآن چون آن زمان در خانه ها تلفن نبود و تقریبا چندین ماه هیچگونه ارتباطی با خانواده ام نداشتم، بنابراین آن موقع به درس خواندن و مدرسه رفتن علاقه نداشتم و هنوز هم از اول مهر و ۱۴ فروردین به شدت تنفر دارم.

*خانواده شما علاقه داشتند شما تحصیل کنید؟ از آن دورانی که پدر شما را به مدرسه میبرد خاطراتی هم دارید؟
محیب ازغندی: بیش از هر چیز دیگری تلاش و اصرار عمویم باعث شد که من و خواهرانم به مدرسه برویم و من همیشه نسبت به ایشان احساس دین میکنم. از آنجا که عمویم خود تحصیل کرده و دانشجو بود به پدرم همیشه گوشزد میکرد که ما باید درس بخوانیم و بتوانیم روی پای خود بایستیم. البته حتما برای پدر و مادرم که بسیار جوان بودند(کمتر از ۳۰ سال) سخت بوده که فرزندانشان در ۶ سالگی از ایشان جدا شوند و گاهی تا ۶ یا ۷ ماه هیچ گونه ارتباطی چه تلفنی و چه دیداری بینشان نباشد. اما باز هم تاکید می کنم که بیش از خانواده خودم عمویم بر درس خواندن ما اصرار داشت.
از آنجا که من عاشق گوسفندان و بازی با دوستانم در دشتهای باز محیط زندگی ام بودم و باید بعد از مدتی تفریح و بازی از محیط زندگی و خانواده و دوستانم جدا شوم و به مدرسه بروم و چندین ماه به دور از همه آنچه علاقه داشتم به سر ببرم، مدرسه رفتن برایم سخت بود، لذا پدرم در ساعات اولیه ای که من از خانواده جدا میشدم و به خصوص از خواهرانم که علاقه عجیبی به آنها داشتم، سعی می کرد با صحبت کردن در مورد ماشین ها و گوسفندان که مورد علاقه من بودند، این راه طولانی را برای من قابل تحمل تر کند. البته تحمل آن شرایط مزایای زیادی هم داشت بطوری که من و امثال من انسانهای مقاومی تربیت شدیم و در دوران زندگی ام دیده ام افرادی که این دوره را سپری نکرده اند، چقدر نسبت به ما ضعیف ترند و سختی های زندگی زودتر تسلیمشان میکند.

* آیا همه دوران تحصیل تا دیپلم را در مدرسه نابینایان تهران گذراندید؟
محیب ازغندی: پس از طی مقطع ابتدایی، به مشهد آمدم و دوره راهنمایی را در مدرسه نابینایان امید گذراندم. از دوران دبیرستان وارد مدرسه عادی شدم و سه سال دبیرستان را در مدرسه آیت الله دستغیب که پس از آن به آیت الله سعیدی تغییر نام داد، گذراندم و پیش دانشگاهی را هم در مدرسه شهید دستغیب سپری کردم.

* از ورود به دانشگاه بگویید.
محیب ازغندی: سال ۸۲ همان سال اولی که کنکور سراسری شرکت کردم، قبول شدم. رتبه ام را دقیقا به خاطر نمی آورم اما زیر ۲۵۰۰ بود. البته من بیشتر از ۲ ماه برای کنکور درس نخواندم چون امیدوار بودم که مشغول به کار شوم اما از آنجا که کاری پیدا نکردم و از سوی دیگر پذیرش در دانشگاه آن زمان بسیار سخت بود و من هم قبول شده بودم، لذا وارد دانشگاه فردوسی مشهد شدم و در رشته تاریخ فرهنگ و تمدن ملل اسلامی شروع به تحصیل کردم.

* قطعا در دوران دانشگاه کتاب‌های درسی شما به خط بریل وجود نداشت شما چطور درسها را مطالعه می کردید؟
محیب ازغندی:اعتقاد دارم که یکی از شانس های زندگی ام دوستان و همکلاسی های خوبم در دوران تحصیلم بودند، با اینکه چند موسسه که هم اکنون نیز فعال هستند مثل موسسه رودکی در تهران، که کتاب‌های درسی را ضبط می کردند و من تعدادی از کتب را از آنجا تهیه می کردم، اما از آنجا که بیشتر درسهای ما بصورت جزوه ارائه میشد، از هم اتاقی ها و هم کلاسی هایم برای ضبط جزوه ها و کتب درسی استفاده می کردم. البته این ارتباطی یکطرفه نبود و من که در بعضی دروس مثل زبان عربی قوی تر بودم سعی میکردم با آموزش صرف و نحو و یا کمک در ترجمه های عربی به دوستانی که برایم کتاب می خواندند به نحوی زحمات دوستانم را جبران کنم.

*چطور شد که ادامه تحصیل دادید؟
محیب ازغندی: در ترم ۷ کارشناسی تردید داشتم که ادامه تحصیل بدهم یا نه. با پیشنهاد یکی از دوستانم در کنکور ارشد شرکت کردم. پس از پایان امتحانات ترم ۷ در بهمن ماه ۸۵ حدود ۱ماهی تا کنکور زمان داشتم، پس از چند روز استراحت با جدیت تمام شروع به مطالعه کردم البته از آنجا که من از همان ترم اول کارشناسی تا پایان دوره جزء رتبه های اول، دوم یا سوم کلاس بودم، احتمال قبولی ام بالا بود. در آزمون ارشد رتبه ۴ کسب کردم و از مهرماه ۸۶ وارد دوره کارشناسی ارشد شدم و با همان رویه دوران کارشناسی پیش رفتم و توانستم در ترم ۶ پایان نامه ام را در موضوع آموزش و پرورش نابینایان ایران به لحاظ تاریخی با نمره ۱۹ دفاع کنم. نمره ۱۹ بالاترین نمره پایان نامه در رشته من در دانشگاه فردوسی است و تا کنون هیچکس موفق به اخذ نمره بالاتری نشده است. مقاله ای هم از پایان نامه ام در همان زمان به چاپ رساندم.

* بازهم متوقف نشدید و دکتری پذیرفته شدید.
محیب ازغندی: پس از پایان دوره کارشناسی ارشد در سال ۸۹، مهارت های کار با رایانه را تکمیل و مدرک مهارت های هفت گانه کامپیوتر (ICDL ) را اخذ کردم، مدتی به دنبال کار گشتم و در آزمون های استخدامی شرکت کردم چند جا هم قبول شدم اما هر بار بدلیل مشکل نابینایی ام مرا نپذیرفتند و در مصاحبه رد کردند. پس از آن در آزمون دکتری شرکت کرده و پذیرفته شدم و هم اکنون مشغول نگارش رساله ام هستم.

* تعریف شما از نابینایی چیست؟
محیب ازغندی: تعاریف مختلفی اعم از آموزشی، قانونی و … وجود دارد. من تعریف خاص و ویژه ای ندارم و نابینایی را مشکل بزرگی نمی بینم، نمی گویم نیست، بالاخره هر عضوی که کم باشد و هر نقصی که در وجود فردی باشد، تاثیرات خاص خودش را کم یا زیاد می گذارد. نابینایی در زندگی من هم باعث شده که نتوانم تحصیلاتم را با سرعتی که مدنظر داشتم طی کنم. اما به نظر من افراد نابینا اگر خواسته باشند می توانند در هر کاری پیشرفت افراد عادی را داشته باشند.

* مشکلات نابینایان در حوزه اشتغال چیست؟
محیب ازغندی: در سال ۸۳ قانون جامع حمایت از حقوق معلولان در ۱۶ ماده به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید که براساس آن دولت موظف به ایجاد فرصت های شغلی برای افراد معلول شد که بنابر آن حداقل سه درصد از مجوزهای استخدامی دستگاههای دولتی و عمومی و دیگر دستگاه هایی که از بودجه عمومی کشور استفاده می نمایند، باید به افراد معلول واجد شرایط اختصاص می یافت اما این قانون عموما رعایت نمی شود؛ بدلیل اینکه از یکسو سازمانهایی که متولی امور معلولین هستند، در الزام دستگاهها به اجرای قانون و نظارت بر عملکرد آنها قدرتی ندارند و از سوی دیگر دور زدن این قانون بسیار راحت است.
بنابراین افراد نابینا که باید ضعف بینایی خود را با تلاش بیشتر جبران کنند و چندین برابر افراد سالم زحمت بکشند و در بعضی موارد حتی از افراد سالم توانایی بیشتری برای انجام یک کار دارند، اما عموما در مشاغل متناسب با تحصیلات و زحماتشان به کار گرفته نمی شوند و این ناشی از ضعف و عدم اجرای درست قوانین است.
البته در بعضی آزمونهای استخدامی هم شرایط جسمانی وجود دارد و این قانون باعث می شود که افراد امثال من که توانایی لازم برای اشتغال در این زمینه را دارند نتوانند در این آزمونها شرکت کنند و به نظرم در بعضی موارد این قوانین ناعادلانه است.

* خواهران شما هم تحصیل کردند؟
محیب ازغندی: بله هر دو تحصیلات عالی دارند. یکی از ایشان کارشناسی ارشد ادبیات فارسی است و دیگری لیسانس روانشناسی دارد.

* شما در پژوهش و تألیف فعال هستید و مشهور هستید که توانایی‌های هوشی خوبی دارید، اما آثاری که از شما منتشر شده اندک است، چرا؟
من نابینا هستم و برای گذران زندگی و  امور زندگی‌ام به ناچار باید کار کنم. اما کارها در راستای درس و تحقیقاتم نیست، از این‌رو بخش زیادی از وقت و انرژی را هدر می‌دهم. اگر مسئولین جوری برنامه‌ریزی می‌کردند که ما در راستای رشته و علاقه‌مان کار کنیم، هم به درآمد می‌رسیدیم و هم مولد می‌شدیم، یعنی تولید محصول ما افزایش می‌یافت.

* نظر شما در باره وضعیت کنونی نابینایان در عصر حاضر چیست؟
وضعیت نابینایان در حال حاضر از لحاظ حقوق اجتماعی مثل گذشته است و فقط در قالب شعار باقی مانده است. اما از لحاظ فرهنگی تغییرات مهمی در حال وقوع است، ولی رشد آن بسیار کند است. سطح سواد نابینایان و معلولین نسبت به گذشته بالا رفته؛ به طوری که بسیاری از این عزیزان دارای کرسی‌های مهم در دانشگاه‌ها و مجامع علمی می‌باشند؛ ولی در نحوه سیاست‌گذاری دولت‌ها به خصوص در کشور‌های اسلامی تغییر چندانی مشاهده نمی‌شود. و می‌توان اذعان کرد که فرهنگ معلولین در کشور ما نسبت به دیگر مسائل فرهنگی رشد چشمگیری نداشته است.

* برای بهبود وضعیت کنونی معلولین چه راه‌کار‌هائی را پیشنهاد می‌کنید؟
بنده دو راه ‌کار اساسی را پیشنهاد می‌کنم. اول این که دولت و سازمان‌ها و ارگان‌های ذیربط معلولین را به عنوان انسان‌های توانمند به رسمیت بشناسند. دوم این که معلولین هم باید به صحنه بیایند و توانائی‌های خود را به جامعه ارائه دهند. البته گاهی معلولین هم وارد صحنه می‌شوند ولی با واکنش منفی جامعه مواجه می‌گردند. همین واکنش‌های نا‌مناسب سبب سرخوردگی و نهایتاً گوشه‌نشینی معلولین خواهد شد.

منبع : دفتر فرهنگ معلولین

فرم ارسال نظر

نام و نام خانوادگی *

شماره تماس

آدرس الکترونیک

دیدگاه شما *

سیدحسین موسوی ازغندی

15 آبان 1397

درود برهمت عالی این مرد بزرگ و خواهران محترمه ایشان ، همت و پشتکار این عزیزان ستودنی است . ودرود برشما سرکار خانم فرهادی که این مصاحبه را ترتیب دادید و باعث شدید که ما با نخبگان وطن آشنا شویم.