اطلاعات تماس

09155122338

شعر استاد درباره ازغند

نام شاعر : استاد قهرمان

در چهارده تير من و اهل دلی چند

رفتيم به همراه نجف زاده به ازغند

از واژه ی ازغند، نجف زاده کُنَد ذوق

وَز شور و شعف در دل او آب شود قند

از کُندُ و بُخُو باک نِدَرَه نِجفِ ما

غَفِل که بِری، وِر حَدِ ازغند زيَه کَند

پيرم من و سخت است برايم سفر دور

دل گر چه رضا داد به صد حيله و ترفند

حتی سفری کوته اگر پيش بيايد

گويی که روم پای پياده به سمرقند

با ياد پدر جد خود اين راه سپردم

آن در خط و در شعر توانا و هنرمند

ازغند، پدر جد مرا داشته در خود

شادان و دل آسوده و سرزنده و خرسند

گر سال بپرسند بگويم صدوپنجاه

بَل، بيش گذشته است از آن عهد خوشايند

آن عشق تخلص پس از آن رفت به مشهد

در سيصدوپَنجَش اجل از پای در افکند

دانم که مرا خويش زياد است در اينجا

نشناسمشان حيف و مرا هم نشناسند

زين خطه جوانی که به خاک دگر افتد

دارند عزيزش همه چون شاخه ی پيوند

تا چشم بد از چهره ی ازغند شود دور

هر روز بخوری بِدمانيد زِ اِسپند

خواهم به دعا همچو هوای خوش و پاکش

شادابی مردان و زنانش، زِ خداوند

بادا دل اين قوم پر از شادی و رامِش

خالي لب اين جمع مبادا، زِ شکرخند

پيوسته سرش سبز و جوان باد دل او

آن سايه فکن سرو کهن سال برومند

تا در حق اين مردم آزاده بگويد

عمر همگی باد فزونتر زِ صَدواَند

کام تو پر از قند، نجف زاده که گفتی

ازغند من ا زغند من ازغند من ازغند

فرم ارسال نظر

نام و نام خانوادگی *

شماره تماس

آدرس الکترونیک

دیدگاه شما *