قلعهها عموما بارزترین نمود تمدنی هستند. اگر انسان در روند تکاملیش غار را رها کرد ولی نیاز طبیعی به غار را به مثابه پناهگاه از دست نداد.پس ناگزیر با «قلعه» غار را باز تعریف نمود. به نظر میرسد که قلعهها حلقهی واسط «غار» و «شهر» باشند. با این تعریف هر جا که نشانه ای از قلعه دیدهشود کاوشگران تاریخ را به تکاپو میاندازد تا از چون و چرای پیدایی آنها رازگشایی کنند .
پس از این مقدمه پرسش این است که «باغ قلعه» چیست و کجاست ؟
قلهی مخروطی شکل مرتفعی در سه کیلومتری شمال غرب روستا قراردارد که بر فراز آن انواع ظروف سفالین و باقی مانده هایی از دیوارهای آجری با ملات ساروج مشاهده میشود. «درویش علی بوزجانی» درکتاب «روضه الریاحین» آورده به بیگاری گرفتن مردم ازغند برای ساختن قلعه اشاره شده است . باتوجه به صعب العبور بودن آن میتواند یکی از قلعههای اسماعیلیان بوده باشد .
با توجه به اینکه در کتاب «جغرافیای تاریخی ولایت زاوه» به قصه «مزار» و «پای دیز» و باطنیان اشاره میکند این ظن را تقویت مینماید که اگرچه ممکن است بنیانگذاری این قلعه به قبل از اسماعیلیان برگردد ولی به احتمال قریب به یقین آنرا تجدید بنا و از استفاده کنندگان آن بودهاند.
به عبارت دیگر بنده بر این باورم برای «باغ قلعه» باید پرونده ای ویژه گشود و نباید به این بسنده کرد که یکی از قلاع «اسماعیلیه» است و تمام . میدانیم یاران حسن صباح که در قرن ششم میزیسته اند برای فرار از حکومت وقت ، قلعه های زیادی را بنا و یا تجدید بنا نموده اند .
وقتی سخن از تجدید بنا میشود یعنی باید تاریخ را چند صفحه ای به عقب ورق زد و از طرفی میدانیم که در طول تاریخ ِایران زمین ، اقوام و پیروان ادیان زیادی مورد قهر حکام وقت بوده اند که یکی از پناهگاههایشان همین قلعه ها بوده است . از جمله در ابتدای ورود اسلام بسیاری از زردشتیان از ناحیه ترشیز و «کشمر» (نام قدیمی کاشمر قبل از ترشیز ،کشمر بوده است) به کوهها آواره گشته و چه بسا در همین قلعه های تسخیر ناپذیر سکنیگزیدهاند .
پس بر همین اساس برای تعیین قدمت «باغ قلعه» نیاز به کار تخصصی میدانی است که ممکن است هزینه زیادی را هم بطلبد ولی هزینه در شناخت تاریخ سرمایهگذاری است . چرا که در آستانه هزاره سوم صنعت توریسم و گردشگری از چنان اهمیتی برخوردار است که هرگونه هزینه ای را کاملا توجیه پذیر مینماید. در اینجا آنچه در کتاب «جغرافیای تاریخی ولایت زاوه» آمده است را میآوریم:
«در شمال غربي روستا صخره اي مخروطي شكل بلندي را نشان دادند كه « باغ قلعه » ناميده ميشد.
مي گفتند بر فرق اين قلّه قلعه اي است ساخته شده از سنگ و آهك و آثار ساختمان و حوض انبارها و سنگرهايش که هنوز باقي است . احتمال مي دهیم كه قلعه اي كه مردم را براي آوردن آن به بيگاري مي گرفتند بايد همان باغ قلعه باشد. به خصوص كه قبر خواجه عبدالرشيد البته نه به نام كه به قرينه كرامات منتسب به وي در قبرستاني نشان دادند، كه در بيرون از آبادي است و مي تواند پاي ديز به حساب آيد و ديز همان «دژ» است .
آثار باقيمانده بر فرق باغ قلعه چيزي جز دژ يا قلعه نظامي نيست و نمي تواند باشد. باغ قلعه، آنچنان که از تاریخ برمی آید ازغند و کوههای شمالی اش در دورۀ قدرت و نفوذ اسماعیلیان ، پایگاه آنها بوده است. «مزار» و وقایع پیرامونش تأییدی است بر این ادعا. به همین علت در حال حاضر واژهی «باغ قلعه» بیشتر تأکید بر «قلعه» دارد تا «باغ» یعنی عبارت «باغ قلعه» همیشه آثار باقی مانده بر بالای کوهی در شمال غرب روستا را تداعی میکند تا باغ های احتمالی مجاورش . با تمام این اوصاف «باغ قلعه» در حقیقت باغی بوده آباد و دارای درختان انجیر ، تاک و گردو و دیگر میوهها با چشمهی آب گوارا که به علت نزدیکی به قلعهی اسماعیلی به آن منتسب شده است.»